مقالات

ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها
تاریخ مقاله: 1399/11/16
تعداد نمایش: 3911

ولادت امّ ابيها                    ولادت حضرت زهرا سلام الله عليها

ولادت حضرت زهرا سلام الله عليها

 

 فرمان الهى ، بر خلقتى مبارك

روزى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در «ابطح» نشسته بودند ، جبرئيل امين نازل شد و عرض كرد: خداوند بزرگ ، بر تو سلام فرستاده و مى‏ فرمايد: چهل شبانه روز از خديجه كناره‏ گيرى كن و به عبادت و تهجد مشغول باش. پيغمبر اكرم بر طبق دستور خداوند حكيم، چهل روز به خانه‏ ى خديجه نرفت و در آن مدت، شب ها به نماز و عبادت مى ‏پرداخت و روزها روزه ‏دار بودند.

رسول اكرم (ص) توسط عمار براى خديجه (س) پيغام فرستاد كه اى بانوى عزيز، كناره‏ گيرى من از تو بدان جهت نيست كه كدورتى داشته باشم ، تو همچنان عزيز و گرامى هستى. بلكه در اين كار از دستور پروردگار جهان اطاعت مى كنم و خدا به مصالح آگاه تر است. اى خديجه ، تو بانوى بزرگوار هستى كه خداوند ، در هر روز چندين مرتبه به وجود تو بر فرشتگان خويش مباهات مى‏ كند. شب ها درب خانه را ببند و در بستر استراحت كن و منتظر دستور پروردگار عالم باش. من در اين مدت در خانه‏ ى فاطمه دختر اسد خواهم ماند .

خديجه (س) بر طبق دستور رسول خدا (ص) رفتار كرد و در آن مدت از مفارقت همسر محبوب خويش و اندوه تنهايى مى‏ گريست. چون چهل روز بدين منوال سپرى شد،فرشته‏ ى خدا فرود آمد. غذائى از بهشت آورد و عرض كرد: امشب از اين غذاهاى بهشتى تناول كن.

رسول خدا با آن غذاهاى روحانى و بهشتى افطار كرد. هنگامي كه برخاست تا آماده‏ى نماز و عبادت شود، جبرئيل نازل شد و عرض كرد: اى رسول گرامى خدا ، امشب از نماز مستحبى بگذر و به سوى خانه‏ ى خديجه(س) حركت كن زيرا خدا اراده نموده كه از صلب تو فرزند پاكيزه ‏اى بيافريند. پيغمبر اكرم با شتاب رهسپار خانه‏ ى خديجه (س) شد.خديجه (س) مى‏ فرمايد : در آن شب طبق معمول ، درب خانه را بسته و در بستر استراحت كرده بودم . ناگهان صداى كوبيدن درب بلند شد . گفتم : كيست؟ كه جز محمد كسى سزاوار نيست درب اين خانه را بكوبد. آهنگ دلنشين پيغمبر بگوشم رسيد كه فرمود : باز كن ، محمد هستم . شتابان در را باز كردم . با روى گشاده وارد خانه شد .

مطلب ديگر آنكه : اعتكاف چهل روزه حضرت در خانه فاطمه بنت اسد ، و شب زنده‏ دارى و روزه‏ هاى مكرر و كناره ‏گيرى از مردم و از همسر بزرگوارش خديجه(س)، شباهتى به دوران آغازين نزول وحى و روزهاى نخستين قبل از بعثت داشت .

خلقت نورانى حضرت زهرا (س)

حضرت فاطمه زهرا (س) براى پدر و ديگر مردمان گلى بود كه رايحه خوشش حيات‏ آفرين دل ها بود و خداوند او را خير كثير ناميد.

پس جاى شگفتى نيست كه او بار غم ابتر بودن را از چهره‏ ى پدرش ، حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله بزدايد ، چرا كه فرزندان پسر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله چندى نمى‏ پاييد كه رخت برمى ‏بستند و اين خود بهانه‏ اى به دست دشمنان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله داده بود تا نغمه‏ ساز اين سخن شوند كه بعد از محمد صلى اللَّه عليه و آله نامى از او نمى ‏ماند.

»بسم الله الرحمن الرحيم، انا اعطيناك الكوثر، فصل لربك وانحر، ان شانئك هوالابتر«

به نام خداوند بخشنده و مهربان، ما كوثر به تو ارزانى داشتيم. پس پروردگار خود را به نماز گرامى دار و قربانى كن. همانا كه بدخواه تو ابتر است.

تاريخ و مكان تولد حضرت زهرا (س)

در تاريخ تولد فاطمه عليهاالسلام در بين علماى اسلام اختلاف است. لكين در بين علماى اماميه مشهور است كه آن حضرت در روز جمعه بيستم ماه جمادى الثانى سال پنجم بعثت تولد يافته است.

مكان تولد حضرت زهرا (عليهاالسلام) در شهر مكه و در خانه خديجه (س) اتفاق افتاد. اين خانه در محله‏ اى است كه در گذشته به آن «زقاق العطارين» يعنى كوچه عطارها مى ‏گفتند . رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله) تا هنگام هجرت، در آن خانه ساكن بود. خانه مباركى كه بارها در آن فرشته وحى بر پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) نازل گرديد. اين خانه بعدها به صورت مسجد درآمد.

تولد حضرت زهرا(س) و بشارت جبرئيل به رسول خدا (ص)

هنگامى كه فاطمه زهرا عليهاالسلام به دنيا آمد. فرشته وحى بر وجود مبارك رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم نازل گشت و از جانب پروردگار مهربان بر وى پيام آورد كه «اللَّه يقرؤك السلام و يقرى مولودك السلامخداوند تبارك و تعالى بر تو و فرزند نو رسيده‏ ات درود مى ‏فرستد. رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم با شنيدن خبر تولد فاطمه عليهاالسلام در مقابل پروردگار سر به سجده‏ ى شكر گذارد و خداى عزوجل را بر عطاى اين نعمت مبارك و خجسته سپاس گفت.

اسامي حضرت زهرا (س)

نام‏گذارى زهرا عليهالسلام است از طرف خداوند متعال مى ‏باشد.

قال الصادق عليه‏السلام:

«لفاطمة تسعة أسماء عند اللَّه عزّ و جل: فاطمة والصديقة والمباركة والطاهرة والزكية والراضية والمرضية والمحدثة والزهراء ثم قال:...»؛

حضرت فاطمه‏ ى زهراء عليهاالسلام در پيشگاه خداوند نه اسم مخصوص دارد : فاطمه ، صديقه ، مباركه ، طاهره ، زكيه ، راضيه ، مرضيه ، محدثه و زهراء

حضرت فاطمه ‏ى زهرا عليهاالسلام يك نام رسمى داشت كه همان فاطمه مى ‏باشد. اين نام را پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم هنگام تولد به امر خداوند براى دخترش برگزيد؛ لكن به تصريح امام صادق عليه‏السلام، فاطمه‏ ى زهرا عليهاالسلام نه اسم مخصوص، در پيشگاه خداوند متعال دارد، لذا يكى از كنيه‏ هاى آن حضرت «اُمّ ‏الأسماء» است؛ يعنى بانويى كه اسامى فراوان دارد.

كنيه‏ هاى حضرت زهرا (س)

كنيه، براى تعظيم و تكريم اشخاص به كار مى ‏رود. حضرت فاطمه ‏ى زهرا عليهاالسلام كنيه ‏هاى زيادى دارند، ما در اينجا بعضى از كنيه‏ هاى آن حضرت را متذكر مى ‏شويم.

البته رسالت اين مجموعه، معرفى آن دسته از اسامى و القاب حضرت فاطمه‏ ى زهرا عليهاالسلام مى ‏باشد كه براى نامگذارى مناسب است، اما به مناسبت ذكر اسامى و القاب آن حضرت، ذكر كنيه‏ هاى ايشان نه تنها خالى از لطف نخواهد بود، بلكه عين لطف است. كنيه‏ هاى حضرت عبارتند از :

1) اُمّ‏ الحسن 2) اُمّ الحسين 3) اُمّ ‏المحسن 4) اُمّ‏ الأئمة 5) اُمّ ‏أبيها 6) اُمّ ‏الخيرة 7) اُمّ ‏المؤمنين 8) اُمّ ‏الأخيار 9) اُمّ‏ الفضايل10) اُمّ‏ الأزهار 11) اُمّ‏ العلوم 12) اُمّ ‏الكتاب 13) اُمّ‏ الأسماء

كنيه‏ ى اُم ّ‏ابيها:

مهمترين كنيه‏ ى فاطمه‏ ى زهراء عليهاالسلام «اُمّ ‏ابيها» مى ‏باشد. براى اين كنيه معانى متفاوتى شده است.

بعضى اين كنيه را صِرف محبت پدر به فرزند دانسته‏ اند و مى ‏گويند انسان هرگاه فرزند خود را زياد دوست بدارد و بخواهد اين محبت را ابراز كند، به فرزندش مى ‏گويد: «بابا»، «مادر» و اين در تكلم عموم مردم رايج است.

بنابراين، كنيه ‏ى «ام ‏ابيها» نوعى ابراز محبت شديد از طرف پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به فاطمه ‏ى زهرا عليهاالسلام بوده است.

و شايد اينكه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به او مى ‏گويد: «اى مادر پدر» به اين علت باشد كه فاطمه‏ ى زهراء عليهاالسلام، مانند مادرى مهربان، براى پدر خود زحمت مى ‏كشيد. خاكستر از سر و رويش پاك مى ‏كرد، جراحات او را پانسمان مى ‏كرد و كارهايى را كه يك مادر در حق فرزند خود انجام مى‏ دهد، ايشان براى پدر انجام مى‏ داد.

و معناى ديگر آنكه، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مانند فرزند، با دخترش برخورد مى ‏كرد، دستش را مى ‏بوسيد، همانگونه كه فرزند در مقابل مادر بايد چنين باشد، در برابر حضرت زهراء عليهاالسلام، تمام ‏قد برمى‏ خاست، در هنگام سفر از او خداحافظى مى ‏كرد و هنگام بازگشت از سفر اولين ديدارش از زهراى مرضيه عليهاالسلام بود.

تاريخ و مكان تولد حضرت زهرا (س)

در تاريخ تولد فاطمه عليهاالسلام در بين علماى اسلام اختلاف است. لكين در بين علماى اماميه مشهور است كه آن حضرت در روز جمعه بيستم ماه جمادى الثانى سال پنجم بعثت تولد يافته است.

مكان تولد حضرت زهرا (عليهاالسلام) در شهر مكه و در خانه خديجه اتفاق افتاد. اين خانه در محله‏اى است كه در گذشته به آن «زقاق العطارين» يعنى كوچه عطارها مى‏گفتند. رسول خدا (صلى اللَّه عليه و آله) تا هنگام هجرت، در آن خانه ساكن بود. خانه مباركى كه بارها در آن فرشته وحى بر پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) نازل گرديد. اين خانه بعدها به صورت مسجد درآمد.

و از آنجا كه محل نزول وحى و بخشى از قرآن، زيستگاه پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله) و مكان تولد حضرت زهرا (عليهاالسلام) بود، در نظر عموم مسلمين ارزش معنوى و قداستى خاص داشت. و از اين رو بارها در طول تاريخ هم‏زمان با تعمير و توسعه مسجد الحرام، نسبت به مرمت بناى آن اقدام كردند.

كيفيت و چگونگى تولد حضرت زهرا (س)

دوران باردارى حضرت خديجه سلام الله عليه سپرى گشت، زمان وضع حمل فرارسيد، حضرت خديجه سلام ‏اللَّه‏ عليه براى زنان قريش پيام فرستاد تا بيايند و او را در امر وضع حمل كمك كرد و كارهاى مربوط به اين برهه كه مخصوص زنان است برعهده گيرند.

اما زنان قريش پاسخ دادند كه ما نخواهيم آمد، چرا كه سخن ما را نشنيده انگاشتى و با محمد صلى اللَّه عليه و آله يتيم ابوطالب، پيمان زناشوئى بستى.خديجه از اين پاسخ رنجيده خاطر گشت، اما در يكى از همين روزها در حالى كه او همچنان در بستر آرميده بود، چهار زن گندمگون و بلندبالا مشاهده نمود كه بر او وارد شدند. خديجه كه از ديدن آنان در هراس شده بود به تكاپو افتاد اما يكى از زنان او را آرام نمود و گفت:

اى خديجه! اندوهگين و هراسناك مباش، ما از جانب خدا به سويت آمده ‏ايم و خواهران تو هستيم، من ساره همسر ابراهيم خليلم و اين آسيه همسر فرعون است و آن يكى مريم دختر عمران و چهارمين ما صفورا دختر شعيب است. در اين هنگام چهار زن در چهار سوى خديجه سلام ‏اللَّه‏ عليه قرار گرفتند و حضرت خديجه سلام ‏اللَّه‏ عليه حمل خود را بر زمين نهاد و نورى از او ساطع گرديد كه شرق و غرب عالم پرتوافكن شد.

نورى كه به خانه‏ هاى مكه راه يافت و همه را در حيرت فروبرد. پس از آن ده فرشته همراه با طشت و ابريقى مملو از آب كوثر از آسمان فرود آمدند. آن بانويى كه در پيش روى خديجه قرار داشت مولود را با آن آب شستشو داده و جامه كه از شير سفيدتر و از عنبر خوشبوتر بود بيرون آورد.

با يكى تن مولود را پوشاند، و ديگرى را مقنعه‏ى او قرار داد آنگاه دست خود را بر لبان كودك نهاد و او را به سخن گفتن وادار نمود، فاطمه دهان گشود و چنين فرمود: اشهد ان لا اله اللَّه و اشهد ان محمد رسول‏اللَّه سيدالانبياء و ان بعلى سيدالاوصياء و ولدى سادة الاسباط.

آنگاه يكايك بانوان را سلام داده به نامشان خواند. آنها هم با رويى گشاده مولود فرخنده را مورد ملاطفت قرار دادند. حوريان بشارت تولد او را به آسمانها بردند.در آسمان از يمن قدوم او نورى پديدار آمد و ساطع گرديد كه تا آن زمان سماواتيان چنين نورى را رؤيت ننموده بودند. بانوان خديجه را شادباش گفته از ميمنت و مباركى و طهارت نسلش سخنها گفتند. خديجه با سرورى زايدالوصف كودك را در آغوش كشيد و با دنيايى اميد و آرزو پستان در دهان او گذارد.

1- علماى اماميه و علماى عامه در سال ولادت حضرت فاطمه اختلاف دارند. اكثر علماى عامه تولد او را قبل از بعثت مى‏دانند.

عبدالرحمن بن جوزى در كتاب تذكره‏ى الخواص ص 306 مى‏نويسد: تاريخ‏نگاران نوشته‏ اند كه فاطمه‏ ى زهرا در سالى متولد شد كه قريش به ساختن مسجدالحرام مشغول بودند. يعنى پنج سال قبل از بعثت.

محمد بن يوسف حنفى در كتاب «نظم دررالسمطين» ص 175 مى‏نويسد: فاطمه در سالى متولد شد كه قريش مشغول ساختن كعبه بودند.

طبرى در ذخائرالعقبى ص 53 از قول عباس نقل مى‏كند كه گفت: فاطمه در سالى متولد شد كه قريش مغشول ساختن خانه‏ى كعبه بودند و در آن هنگام پيغمبر در سن سى و پنج سالگى بود.

تولد نور (ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها)

امام صادق عليه السلام مي فرمود: «وقتي خديجه عليهاالسلام پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله را به همسري برگزيد، زنان مکّه به دليل دشمني با آن حضرت، از او دور شدند، آنان نه تنها به خديجه عليهاالسلام سلام نمي کردند؛ حتّي از رفت و آمد زنان ديگر هم جلوگيري مي نمودند. به اين ترتيب وحشتي عجيب بر وجود خديجه مستولي شد؛ البته او بيشتر از اين مي ترسيد که به پيامبر صلي الله عليه و آله آسيبي برسانند.

وقتي خديجه به فاطمه حامله شد، فاطمه در شکم مادر با او سخن مي گفت و مونس مادر بود و او را به صبر توصيه مي فرمود امّا خديجه اين حالت را از پيامبر مخفي مي داشت تا آن که روزي حضرت داخل شد و شنيد که خديجه با کسي سخن مي گويد. حضرت به اطراف نگريست؛ امّا کسي را نديد، پرسيد:, اي خديجه! با چه کسي سخن مي گويي؟، خديجه در پاسخ به کودکي که در شکم داشت، اشاره کرد و پاسخ داد:, فرزندي که در شکم دارم، با من سخن مي گويد و مونس من است.، حضرت فرمود:,در همين لحظه جبرييل به من خبر داد که اين فرزند دختر است. او و نسل او طاهر، بابرکت و خجسته است و خداوند نسل مرا از او به وجود خواهد آورد. از نسل او امامان دين متولّد مي شوندو حق تعالي بعد از قطع وحي، آن ها را جانشين خود در زمين قرار مي دهد.،

خديجه عليهاالسلام همواره در چنين حالتي بود تا آن که موعد ولادت فرا رسيد و درد زايمان را احساس کرد. شخصي را نزد زنان قريش و فرزندان هاشم فرستاد که به سوي او بشتابند؛ امّا همان فرستاده بازگشت و چنين جواب آورد که:, تو به حرف ما گوش ندادي و به همسري يتيم عبدالله درآمدي؛ مردي که فقير است و دارايي ندارد. حالا ما نيز به سخن تو گوش نمي دهيم و به خانه ات نمي آييم.، شنيدن اين پيغام، خديجه را به شدت اندوهگين کرد؛ امّا در همان لحظات غم و اندوه به يک باره چهار زن گندمگون بلند بالا را ديد که پيش رويش ايستاده اند. خديجه از مشاهده ي آنان ترسيد؛ امّا يکي از آن بانوان گفت:, اي خديجه! نترس ما فرستاده ي پروردگار و پشتيبان تو هستيم. من ساره همسر ابراهيم خليل، دومي آسيه دختر مزاحم، رفيق تو و همسر شوهرت در بهشت، سومي مريم دختر عمران و چهارمي کلثوم خواهر موسي بن عمران هستيم. خداوند ما را فرستاد تا در وقت ولادت، نزد تو باشم و تو را کمک کنيم.، بعد از اين گفت وگو بانوان اطراف حضرت خديجه را گرفتند و فاطمه پاک و پاکيزه به دنيا آمد.

 

هنگامي که فاطمه متولّد شد، نوري از او ساطع شد چنان که خانه هاي مکّه را روشن کرد و در مشرق و مغرب جايي نماند که از آن نور، روشن نشود. ده نفر از حورالعين به آن خانه وارد شدند، هر يک دو ظرف پر از آب کوثر به دست داشتند. بانويي که پيش روي خديجه بود، فاطمه را برداشت و با آب کوثر غسل داد. او لباس سفيدي را که از شير سفيدتر و از مشک و عنبر خوشبوتر بود، بيرون آورد، فاطمه را در يک پارچه پيچيد و پارچه ديگر را مقنعه ي او کرد. آن گاه با او سخن گفت. فاطمه فرمود:

اشهد ان لا اله الا الله و انَّ ابي رسول الله سيد الانبياء و ان بَعْلي سيد الاوصياء ووُلدي سادَةُ الأسباط؛ گواهي مي دهم به يگانگي خدا و اين که پدرم رسول الله، بهترين پيامبران و همسرم بهترين جانشين پيامبران و فرزندانم بهترين فرزندزاده هاي پيغمبران هستند.، آن گاه به يکايک آن بانوان سلام کرد و هر يک را به اسم صدا زد. آن زنان نيز شادي کردند و حوري هاي بهشتي خندان شدند و به يکديگر بشارت دادند. اهل آسمان ها نيز ولادت سيده ي زنان عالميان را به يکديگر بشارت دادند. در آن لحظه، نور روشني در آسمان پيدا شد که تا آن روز چنان نوري ديده نشده بود. اين بار بانوان رو به خديجه کردند و گفتند:, اين دختر را بگير که پاک کننده، پاک شده (طاهر و مطهر) و با برکت است. خداوند به او و نسل او برکت داده است.،

خديجه آغوش گشود و چون کودک دلبندش در دامن او جاي گرفت، خوشحالي از سيمايش نمودار شد و سينه اش را در دهان فرزندش جاي داد. و اين چنين بود که فاطمه عليهاالسلام دختر رسالت در سال پنجم بعثت، بيستم جمادي الثاني به دنيا آمد.

 

پاکيزه نسب (پيوند آسماني)

فاطمه عليهاالسلام در خانه ي پدري متولّد شد که خود بهترين مربي و راهنماي بشريّت و از حيث کمالات شخصيتي اشرف انسان ها بود؛ اما مادرش خديجه بانويي پاکدامن و دختر خُويلد بود. خديجه عليهاالسلام از دوران طفوليّت تجربيات گرانسنگي اندوخته بود، او با ترتيب دادن کاروان هاي تجارتي به کسب درآمد مي پرداخت و با مديريّت قوي و به دور از رباخواري که رسم زمانه بود به تجارت مضاربه اي روي آورده بود. برخي معتقدند قبل از روي آوردن به تجارت با عقيق بن خالد مخزومي و بعد از مرگ او با ابن هالة بن منذر اسدي ازدواج کرد و از وي صاحب فرزندي به نام هند شد.

نسبا و اعظمهم شرفا و اکثرهم مالاً.

کمالات روحي و عقلي و حسن ظاهر وي سبب شد گروه زيادي از مردان همچون عقبة بن ابي معيط، صلت بن شهاب، ابوجهل و ابوسفيان انديشه ي همسري اش را در سر بپرورانند؛ اما خديجه همه ي اين درخواست ها را رد کرد. او در بخشي از گفت وگوي خود با «ورقة بن نوفل اسد بن عبدالعزي» پسر عمويش، نيافتن شخص مورد نظر را دليل عدم تمايل به ازدواج مي دانست. خديجه بر آيين حنيف ابراهيم باقي بود و از همين رو اوقاتي از روز را با علماي مذهبي به گفت وگو مي گذراند و از سخنان و معارف آنان بهره مي برد. در اين نشست ها گاه صحبت از ظهور پيامبري از قريش به ميان مي آمد که خديجه را سخت به فکر فرو مي برد.

روزي همراه گروهي از زنان با يکي از علماي يهود گفت وگو مي کرد که رهگذري جوان و بلند قامت توجّهشان را جلب کرد. عالم يهودي از خديجه خواست او را به مجلس خود دعوت کند و او نيز رهگذر را به منزل آورد. عالم يهودي از جوان خواست که کتف خود را نشان دهد. رهگذر گونه پيراهنش را کنار زد. او به دقّت نگريست. درخشش نور نبوّت را که در کتاب هايشان بشارت داده بودند. در کتف او ديد و گفت:, اين مُهر پيامبري است.، خديجه بعد از سؤال از دليل عالم يهودي و دريافت پاسخ، گفت:, اگر عموهايش اين جا بودند، اجازه نمي دادند تو چنين کاري انجام دهي. زيرا به شدّت از وي مراقبت مي کنند.، عالم يهودي سخنانش را پي گرفت و گفت:, اين جوان با زني از قريش که بزرگ قبيله ي خود است ازدواج مي کند... .، خديجه يک بار نيز در خواب ديد خورشيد بالاي مکه چرخيد و در خانه اش فرود آمد. او اين خواب را با پسرعمويش «ورقة» که مسيحي بود در ميان گذاشت. وي که با کتب آسماني آشنايي داشت در پاسخ گفت:, با مردي بزرگ و صاحب شهرت جهاني ازدواج خواهي کرد.،

اين شواهد خديجه را به فکر انداخت و او نتيجه گرفت که بايد با شيوه اي عاقلانه گمشده اتش را به سوي خود بکشاند. پس شخصي را نزد محمّد فرستاد و پيام داد که با مقداري از اموال او به تجارت بپردازد. خديجه شرح موفّقيّت محمّد در تجارت را توسط غلام خود شنيد و به اين ترتيب جوانه ي مهر او را به دل نشاند. چنان که خود تقاضاي ازدواج کرد و گفت:, اي پسر عمو! من به خاطر خويشاوندي، شرافت نسب تو در ميان مردم، امانت، خوش اخلاقي و راستگويي ات به تو تمايل پيدا کرده ام.،

محمد صلي الله عليه و آله پيشنهاد خديجه را پذيرفت و عمويش ابوطالب را از آنچه رخ داده بود، آگاه کرد. ابوطالب نزد «عمر بن اسد» عموي خديجه رفت و تقاضاي ازدواج کرد و به اين ترتيب خورشيد مکّه که بيست وپنج سال از عمرش مي گذشت (15 سال قبل از بعثت) با خديجه ازدواج کرد.

خديجه بارها علاقه اش به محمّد امين را به اثبات رساند و البته در کنار اين، تلخي هايي را نيز به جان خريد.زنان آن روزگار عموما با مفاهيم چون خوش رفتاري، راستگويي و امانتداري بيگانه بودند، لذا فلسفه ازدواج خديجه با يتيم عبدالله را نمي توانستند درک کنند. از اين رو لب به طعنه مي گشودند و خواسته و ناخواسته سرور زنان را در اندوه فرو مي بردند تا جايي که روابط خود را با او قطع کردند. خديجه عليهاالسلام در مقام تذکّر به زنان قريش، بزرگ بانوان را گردآورد و گفت: «از زنان عرب شنيده ام شوهران شما بر من خرده مي گيرند که چرا با محمّد وصلت کرده ام؟ اينک از شما مي پرسم آيا مانند محمّد در جمال، خوش رفتاري، ويژگي هاي پسنديده و فضل و شرف در اصل و نسب در مکّه و غير آن سراغ داريد؟» و به اين ترتيب ثبات خود را در مسيري که برگزيده بود به طور مستدل به آنان اطلاع داد.

شکوفه ي خديجه

روايات فراوان و گوناگوني در باب چگونگي حمل، دوران حمل و ... از سوي معصومان عليهم السلام نقل شده است که همه حکايت از اهميّت موضوع تولد کوثر رسول صلي الله عليه و آله دارند.

تنها به تعدادي از اين روايات اشاره مي کنيم.

پيامبر صلي الله عليه و آله در جمع ياراني چون حضرت علي عليه السلام عمار، حمزه و... نشسته بود که ناگهان فرشته وحي بر او نازل شد و پيام آورد که چهل شبانه روز از خديجه دوري کن. پيامبر صلي الله عليه و آله به اين دستور عمل کرد و به غار حرا رفت.

حضرت در اين دوره ي چهل روزه، روزها را به روزه و شب ها را به نيايش گذراند. به خديجه صلي الله عليه و آله نيز پيام فرستاد که «نيامدن من نه از روي بي مهري که به حکم وظيفه و تکليف الهي است».

به تدريج آخرين شب ميقات فرا رسيد هنگام افطار غذايي بهشتي برايش نازل شد و حضرت با آن افطار کرد و ديگر بار براي عبادت برخاست.

امّا فرمان الهي چنين رسيد که: «به سمت خانه برو و با خديجه باش» و اين چنين بود که پيامبر صلي الله عليه و آله به سوي خانه آمد و نور فاطمه در دامان خديجه جاي گرفت. رسول خدا صلي الله عليه و آله خود در موقعيت هاي مختلف از نحوه ي شکل گيري نور فاطمه عليهاالسلام سخن مي گفت و از تمام آن ها به يک حقيقت واحد؛ يعني، آسماني بودن فاطمه تأکيد مي نمود.

نذر خديجه

هنگامي که خديجه عليهاالسلام فاطمه عليهاالسلام را باردار بود، مانند «حنّه» مادر مريم عليهاالسلام چنين نذر کرد:

«خدايا من از مادر مريم بهترم و محمّد صلي الله عليه و آله ، شوهرم، از عمران، شوهر مادر مريم، برتر است.اين کودکي را که در رحم دارم، براي تو «مُحَرَّر» کردم.» به اين معنا که: آزادش کردم پس از رشد تا آخر عمر در خدمت مسجد و دين بماند و از عبادت کنندگان مسجد شود. جبرييل از طرف خداوند بر پيامبر نازل شد و عرض کرد: «به خديجه بگو. خداوند فرمود:, «لا اعتاقَ قَبْلَ المُلکِ. خَلّي بَيني و بين صَفِيّتي فَاِنّي اَمْلکُها و هي اُمُّ الائمةِ و عَتيقي من النارِ؛ آزاد کردن قبل از ملکيت روا نيست. اين فرزندِ برگزيده ام را به من واگذار. او مملوکه ي من و مادر امامان است و من او را از آتش آزاد کرده ام.»و البته اين چنين مهر و علاقه ي مادري به واگذاري فرزندش جهت خدمت و بندگي خدا، خود گوياي بعدي ديگر از فضايل بي کران خديجه ي کبري است.

مونس مادر

همان گونه که شکل گيري وجود فاطمه عليهاالسلام شگفت انگيز است، دوران حمل او نيز قضاياي عجيبي را در پي داشت که سخن گفتن او با مادر از جمله ي اين شگفتيهاست. از جمله زماني که کفّار از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله خواستند ماه را دو نيم کند، خديجه از چنين درخواست عجيبي هراسان شده بود و در دل احساس ناراحتي مي کرد. او با خود گفت: «زهي تأسف براي کساني که محمّد را تکذيب مي کنند، با اين که او از طرف پروردگارم فرستاده شده است

در اين لحظات که خديجه عليهاالسلام دلشوره عجيبي داشت به ناگاه فاطمه لب به سخن گشود ـ خديجه با تمام وجود صداي او را شنيد که ـ مي گفت:

, اي مادر! نترس و محزون نباش خدا با پدر من است.

نامگذاري

روايات فراوان حکايت از آن دارند که نام آسماني «فاطمه» از سوي خداوند متعال براي دختر رسول الله عليهاالسلام انتخاب شد و حضرت محمّد صلي الله عليه و آله بر اين اساس نام او را فاطمه نهاد تا همه بدانند او از بدي ها برکنار است، شيعيان راستين او در پناهش از آتش جهنّم محفوظ مي مانند، به سبب او، طمع دشمنان اسلام از وراثت پيامبر صلي الله عليه و آله قطع مي شود و دانش همراه شير به او ارزاني مي گردد.

خود چسباندم، جبرييل به من گفت: خداوند مي فرمايد اين سيب را بخور.، وقتي سيب را پاره کردم، نوري از آن برخاست که من ترسيدم.

جبرييل پرسيد:, چرا نمي خوري؟ بخور و نترس. اين نور کسي است که نام او در آسمان منصوره است و در زمين فاطمه.، من از علّت آن پرسيدم، گفت: چون در زمين شيعيانش را از آتش جهنم و دشمنانش را از محبت خود قطع کرده و در آسمان دوستداران خود را ياري مي کند. چنان که خدا مي فرمايد:, يومئذٍ يفرح المؤمنون، بنصرالله ينصره من يشاء.،شد او نام دخترش را فاطمه گذاشت. حضرت مي فرمايد: «وقتي حضرت «سيدة النساء» متولّد شد خداوند فرشته اي را فرستاد، او بر زبان پيامبر صلي الله عليه و آله جاري گردانيد که آن حضرت را فاطمه بنامد. پس به فاطمه خطاب کرد که: تو را به علم بريدم از جهل و تو را بريدم از حائض شدن... .»

نام ها و القاب فاطمه عليهاالسلام

نام ها و القاب فاطمه عليهاالسلام هر يک بيان کننده ي گوشه اي از شخصيت نوراني او هستند، از اين روي مي توان آشنايي با اين نام ها را سرفصل و منبعي مختصر و مطمئن براي شناخت همه جانبه ي او دانست. در اين بخش برخي از نام ها و القاب او را برمي شمريم.

سيدة (بانو)، انيسه حوراء (انسان بهشتي)، نوريه (موجودي از نور)، حانيه (دلسوز فرزندان)، عذراء (دوشيزه)، کريمه (بزرگوار)، رحيمه (با محبت)، شهيده (شهيد شده ـ گواه)، عفيفه (پاکدامن)، قانعه (قانع ـ کم توقع)، رشيده (به حد رشد رسيده)، شريفه (شرافتمند)، حبيبه (دوست)، محرّمه (گرامي)، صابره (پايدار)، سليمه (بي عيب)، مکرّمه (بزرگوار)، صفيّه (برگزيده)، عالمه (دانشمند)، عليمه (دانا)، معصومه (بي گناه)، مغصوبه (حقش غصب شده)، مظلومه، ميمونه (با برکت)، منصوره (ياري شده)، محتشمه (با احترام)، جميله، جليله، معظّمه، حاملة البلوي بغير شکوي (بلاکش بي شکايت)، حليفة العبادة و التقوي (قسم خورده پرستش و پرهيزکاري)، حبيبة الله، بنت الصفوة (دختر برگزيده)، رکن الهدي (پايه هدايت)، آية النبوّة، شفيعة العصاة (شفاعت کننده ي گناهکاران)، أمّ الخيره (مادر نيکوکاران)، تفّاحة الجنة (سيب بهشتي)، مطهره، سيدة النساء، بنت المصطفي، صفوة ربها (برگزيده ي پروردگار)، موطن الهدي (جايگاه هدايت)، قرّة العين المصطفي (نور چشم پيامبر)، بضعة المصطفي (پاره ي تن پيامبر)، مهجة قلب المصطفي، بقية المصطفي (بازمانده پيامبر)، حکيمه، فهميه، محزونه، مکروبه (دل شکسته)، عليله (بيمار)، عابده، زاهده، قوامه (شب زنده دار)، باکيه (گريه کننده)، بقية النبوة، صوّامه (بسيار روزه گير)، عطوفه، رئوفه، حنّانه (غمخوار و با محبت)، برّه (نيکوکار)، شفيعه، انّانه (دردمند)، والدة السبطين (مادر دو نواده پيامبر)، دوحة النبي (شاخسار پيامبر)، نور سماوي (نور آسماني)، زوجة الوصي (همسر جانشين پيامبر)، بدر تمام (ماه شب چهارده)، غرّة غرّاء (سپيدروي نوراني)، روح ابيه، درّة بيضا (گوهر تابناک)، واسطة قلادة الوجود (حلقه اتصال زنجيره هستي)، درّة بحر الشرف و الجود (درّ درياي شرف و سخاوت)، وليّة الله (دوست خدا)، سرّالله، امينة الوحي (امين وحي الهي)، عين الله (ديده ي خدايي)، مکينة في عالم السماء (دارنده ي جايگاه در عالم آسمان)، جمال الآباء (موجب زيبايي پدران)، شرف الابناء، درّة بحر العلم و الکمال، جوهرة العزّة و الجلال، قطب رحي المفاخر السّنية (چرخ آسياي افتخارات والا)، مجموعة المآثر العلية (گرد آورنده ي يادگارهاي برين)، مشکوة نور الله (چراغدان نور خدا)، زجاجة (شيشه نور خدا)، کعبة امال اهل الحاجة، ليلة القدر، ليلة مبارکة، ابنة من صلّت به الملائکه، قرار قلب امّها، عالية المحل (بلند جايگاه)، سرّ العظمة، مکسورة الضلع (پهلو شکسته)، رفيض الصدر (سينه شکسته)، مغصوبة الحق، خفيّ القبر، مجهولة القدر، ممتحنه (آزمايش شده)، المظلوم زوجها، المقتول ولدها و کوثر.  

    ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليه       

https://hawzah.net/Images/ImageGroups/GalleryImage/64654906.jpg      ( تعدادي از القابي که براساس نزول آيات قرآن به حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها داده شده )

1 ـ کوثر

  (انّا اعطيناک الکوثر. فصلّ لربّک وانحر. انّ شانئک هوالابتر)

زماني که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله دو تن از فرزندان پسر خود (عبدالله ـ قاسم) را از دست داد، دشمنان او لب به کنايه و شماتت گشودند. از جمله عاص بن وائل حضرت را «ابتر» (مقطوع النسل) خواند، چنين شماتتي براي پيامبر سخت آزار دهنده بود، لذا خداوند به وسيله ي نزول سوره ي کوثر پيامبرش را خشنود کرد. براي «کوثر» بيست وپنج معنا ذکر کرده اند و علامه ي طباطبايي معتقد است با توجّه به معناي آخرين آيه که دشمن پيامبر صلي الله عليه و آله را ابتر معرفي مي کند، فقط «کثرت نسل پيامبر صلي الله عليه و آله » منظور خواهد بود.

2 ـ محبوبه

«قل لا اسئلکم عليه اجرا الا المودة في القربي و من يقترف حسنة نزد له فيها حسنا ان الله غفور شکور»(25) بندگان است»

محي الدين عربي در تفسير آيه مي نويسد: «معناي آيه به طور کلي نفي پاداش خواستن است. زيرا ثمره ي دوستي و محبت اهل بيت نصيب دوستداران آنان است، روشن است که محبت اقتضاي تناسب روحاني بين محب و محبوب دارد و سبب حشر آنان با يکديگر است... بنابراين دوستدار آنان جز کسي که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند نيست، چرا که اگر محبوب خدا نبودند، رسول الله هم آنان را دوست نمي داشت. مراد از اهل بيت همان چهار نفري هستند که در روايت ذکر شده اند.» سپس روايت ابن عباس را ذکر مي کند که از رسول خدا پرسيديم: «قربي» که دوست داشتن شان بر ما واجب شده چه کساني هستند؟ فرمود: «علي، فاطمه و دو فرزندش»

3 ـ برّ (نيکوکار)

«ان الابرار يشربون من کأس، کان مزاجها کافورا، عينا يشرب بها عبادالله يفجّرونها تفجيرا. يوفون بالنذر و يخافون يوما کان شرّه مستطيرا و يطعمون الطعام علي حبه مسکينا و يتيما و اسيرا»خود نذر مي کردي!،

علي، فاطمه (بنابر قولي حسن و حسين) و فضه نذر کردند که اگر آن دو شفا يابند، سه روز روزه بگيرند. چندي نگذشت که آن دو شفا يافتند. خانواده نيز به نذر خود عمل کرد و چون در منزل چيزي نبود، علي عليه السلام سه مَن جو قرض کرد. فاطمه يک سوم آن را آسياب کرد «به تعداد اعضاي خانواده نان پخت؛ امّا لحظه ي افطار مسکيني آمد و تقاضاي نان کرد. آن ها نيز نان خود را به او دادند. روز دوم يتيم و روز سوم نيز اسيري آمد و آنان باز طعام خود را به آن ها دادند و خود با آب افطار کردند. روز بعد علي عليه السلام دست فرزندانش را گرفت و نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله رفت. پيامبر صلي الله عليه و آله مشاهده کرد که آنان از شدت گرسنگي بر خود مي لرزند. فرمود: چقدر ناراحت شدم که شما را اين گونه ديدم. آن گاه برخاست و به همراه آنان به خانه ي دخترش فاطمه آمد. فاطمه را ديد که از شدت گرسنگي شکمش به پشت چسبيده ولي با اين حال در محراب عبادت است. در اين لحظه جبرييل نازل شد و گفت:, بگير اي محمد! خداوند تو را درباره ي خاندانت تبريک مي گويد و آن گاه حضرت را به خواندن آياتي از سوره دهر واداشت.

  4 - سيدة النساء

«فمن حاجّک فيه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة الله علي الکاذبين»

شأن نزول اين آيه چنين است که:

مسيحيان نجران که عيسي را فرزند خدا مي دانستند و تولّد فرزند را بدون پدر باور نمي کردند، به سخنان پيامبر صلي الله عليه و آله درباره ي تولّد حضرت عيسي ايراد مي گرفتند. پس از لجاجت آن ها دستور مباهله نازل شد.

و پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «طرفين دست به سوي آسمان بلند کنيم و از خدا بخواهيم حق را پيروز و باطل را ريشه کن کند.

پس از قرار مباهله، اسقف نجران به نمايندگانش رو کرد و گفت:, اگر ديديد محمد تنها با فرزندان و اهل بيت خود آمد،، مباهله نکنيد، همين طور هم شد و روز موعود همه پيامبر صلي الله عليه و آله را به همراه فاطمه، علي، حسن و حسين عليهم السلام ديدند. پيامبر فرمود:, اللهم هؤلاء اهلي.

سپس به آن ها گفت:, وقتي دعا کردم. آمين بگوييد.، رئيس گروه

نجراني ها وقتي آن ها را شناخت به همراهانش گفت: «اي جماعت نصاري، صورت هايي را مي بينم که اگر از خدا بخواهند کوهي را از زمين برکند، به دعاي آنان اين کار را مي کند. با اينان مباهله نکنيد که هلاک خواهيد شد و تا روز قيامت ديگر هيچ نصراني روي زمين نخواهد ماند

 

دوران کوتاه زندگي فاطمه زهرا عليهاالسلام (بر اساس سال بعثت)

دوره ي کودکي (قبل از هجرت)

اين دوره همزمان با اوج دعوت رسول خدا صلي الله عليه و آله و از طرف ديگر فشارهاي مشرکان مکه بود. زيرا حدود يک سال از دعوت علني پيامبر صلي الله عليه و آله مي گذشت و مشرکان به دليل رويکرد طبقه ي فقير به پيامبر، بي اندازه به خشم آمده بودند. ما در صفحات تاريخ موارد زيادي از اين آزار و اذيت ها را مي يابيم که گاه در حضور فاطمه ي زهرا عليهاالسلام انجام مي شده است که يک نمونه ذکر مي شود.

عبدالله بن مسعود مي گويد: «هيچ وقت رسول خدا صلي الله عليه و آله را نديده بودم که به قريش نفرين کند، مگر يک روز که پيامبر صلي الله عليه و آله در حال نماز بود و يک عده از قريش نشسته بودند و نزديک آن ها بچه دان شتري افتاده بود. آن ها با خود گفتند آيا کسي مي تواند اين بچه دان شتر را بردارد و بر پشت پيامبر صلي الله عليه و آله بگذارد. يکي از آن جمع برخاست و بچه دان را برداشت و بر پشت پيامبر صلي الله عليه و آله انداخت. در اين لحظه پيامبر صلي الله عليه و آله در حال سجده بود. فاطمه عليهاالسلام خود را به پدر رساند و آن را از پشت پدر برداشت و سر و صورت او را تميز کرد.

صحنه ي غمباري بود و پيامبر صلي الله عليه و آله چنان از اين بي حرمتي غمگين شد که بعد از نماز عرض کرد: «خدايا! خودت به حساب اين ها برس» آن گاه يک به يک اهانت کنندگان را اسم برد و فرمود: «خدايا! بر توست جزاي عتبه فرزند ربيعه، خدايا! بر توست جزاي شيبه فرزند ربيعه، خدايا! خودت کار ابوجهل را تمام کن. خدايا! خودت به حساب عقبه فرزند ابي معيط برس. خدايا! خودت ابيّ بن خلف و اميّة بن خلف را نابود فرما

ابن مسعود در ادامه مي گفت: دعاي پيامبر صلي الله عليه و آله به اجابت رسيد و در جنگ بدر همه ي اين افراد به دست پيامبر صلي الله عليه و آله و علي عليه السلام کشته شدند. جنازه هاي آن ها را بعد از قتل به چاه ريختند و ابيّ و اميه چون قوي هيکل بودند، ابتدا پيکرشان را قطعه قطعه کردند، سپس در چاه انداختند. مي گذراند.

او هنوز کودکي 2 ساله بود که واقعه ي تلخ شُعب ابي طالب عليه السلام را نيز تجربه کرد. براساس اي واقعه که به ابتکار ابوسفيان در جلسه ي مشورتي دار الندوه اتخاذ شد، آنان تعهد نامه اي در سال هفتم هجري نوشتند که به موجب آن قرار شد؛ هيچ نوع مواد غذايي به محمّد و پيروانش نفروشند؛ هيچ چيز از آن ها نخرند؛ هيچ نوع معامله اي ننمايند؛ با آنان معاشرت و رابطه اي نداشته باشند؛ به آن ها دختر ندهند؛ از آنان دختر نگيرند؛ و در هر حادثه اي که روي داد به طرفداري از مخالفان آنان برخيزند. جمعيّت حاضر بعد از امضاي تعهدنامه برخاستند و به سوي کعبه رفتند. ورقه ي تعهد را در داخل کعبه نهادند و در برابر بت ها قسم ياد کردند که به پيمان وفادار بمانند. اين پيمان موجب شد حتّي به مسلمانان آذوقه هم نفروشند. و عرصه را چنان برايشان تنگ کردند که آنان ناچار شدند، از مکّه خارج شوند و در درّه اي به نام شعب ابوطالب پناه گيرند.

ابوطالب، خديجه، فاطمه و ... نيز در بين اين جمع بودند.

دوستان ابوطالب و خديجه برايشان به طور مخفيانه غذا مي آوردند و پيامبر صلي الله عليه و آله اين آذوقه را بين اصحاب تقسيم مي کرد. اين سکونت اجباري سه سال طولکشيد و البته در تمام سختي ها و گرفتاري ها فاطمه ي کوچک نيز همراه پدر و شريک سختي هاي او بود.

وفات مادر

به فاصله اي اندک از پايان محاصره ي شعب ابوطالب عموي پيامبر و خديجه همسر او وفات يافتند و به اين ترتيب فاطمه در پنج سالگي مادر خود را از دست داد. آري آن شب ديگر چشمان مهربان خديجه نمي توانست چشم معصوم فاطمه را ببيند، به همين جهت بانوان حاضر او را بيرون بردند و سرانجام اولين بانوئي که اسلام را پذيرفت درگذشت.

امام صادق عليه السلام مي فرمود: «وقتي خديجه از دنيا رفت، فاطمه نزد پدر آمد او که مضطرب بود، پرسيد:, مادرم کجاست؟، حضرت به او جواب نداد؛ اما فاطمه دست بردار نبود و پشت سرهم از مادر مي پرسيد. از اهل خانه نيز سراغ مادرش را مي گرفت. در آن حال جبرييل از جانب خداوند نازل شد و به پيامبر گفت:, پروردگارت امر مي کند به فاطمه سلام برسان و بگو مادر تو در خانه اي از خانه هاي بهشت است که از ني ساخته شده است و ني ها را در طلا نصب کرده اند، ستون هاي آن از ياقوت سرخ است و در ميان قصر آسيه زن فرعون و مريم دختر عمران هستند.،

و اين چنين بود که قلب فاطمه آرام گرفت و گفت:, حق تعالي سالم از نقص و عيب است و سلامتي ها از اوست و سلام ها به او برمي گردد

پيامبر صلي الله عليه و آله به مدينه هجرت کرد.

حضرت بعد از خروج خود از مکه به علي عليه السلام پيام فرستاد که فاطمه عليهاالسلام و تعدادي از زنان را به مدينه بياورد و مسلمانان را نيز به هجرت دعوت کند. وقتي پيام رسيد، فاطمه عليهاالسلام همراه فاطمه بنت اسد وفاطمه بنت زبير با کمک علي سوار براشتران عازم مدينه شدند.

البته در مسير راه کفّار راه را بر کاروان بستند امّا علي با رشادت يکي از مهاجمان را به هلاکت رساند و به اين ترتيب کاروان سلامت به منزل رسيد.

در اين دوره پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله با ام سلمه ازدواج کرد و سرپرستي و تربيت فاطمه عليهاالسلام را به او سپرد ولي فاطمه نوري الهي بود که خود به ديگران نور مي بخشيد، ام سلمه مي گويد: «به خدا قسم من از او ادب مي آموختم و او را نيازي به آموختن آداب از من نبود و همه چيز را بهتر از من و ديگران مي دانست

خواستگاران فاطمه عليهاالسلام

انس بن مالک مي گويد:

«روزي عبدالرحمن بن عوف زهري و عثمان بن عفّان که در بين اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله از همه مشهورتر بودند، نزد حضرت آمدند عبدالرحمن عرض کرد: , يا رسول الله! دخترت را به همسري من در آور، من مهريه او را صد ناقه ي سياه کبود چشم که همگي از شتران باردار مصري هستند، همراه با ده هزار دينار قرار مي دهم.،

عثمان هم گفت:من نيز به همان اندازه مهريه قرار مي دهم به علاوه من پيش از عبدالرحمن اسلام آورده ام.،

رسول خدا صلي الله عليه و آله از سخنان آن دو ناراحت شد و... به عبدالرحمن فرمود:تو اموال خود را به رخ من مي کشي.» عمر و ابوبکر هم از خواستگاران فاطمه بودند که پيامبر صلي الله عليه و آله در پاسخ آنان فرموده بود: اختيار او در دست خداوند است.

خواستگاري علي عليه السلام

ابوبکر و عمر و سعد بن معاذ در مسجد بودند که سخن از ازدواج فاطمه عليهاالسلام به ميان آمد. ابوبکر گفت: بزرگان قريش از او خواستگاري کرده اند ولي پيامبر صلي الله عليه و آله جواب داده که امر او با پروردگار است. اگر بخواهد او را تزويج خواهد کرد. ولي اين علي پيرامون خواستگاري تا به حال چيزي نگفته است. کسي هم به علي پيشنهادي نکرده است. فکر مي کنم چيزي جز تنگدستي مانع تقاضاي او نيست و البته مي دانم خدا و پيامبر هم فاطمه را فقط براي او نگاه داشته اند.، ابوبکر به عمر و سعد بن معاذ گفت:, برخيزيد به نزد علي برويم و از او بخواهيم به خواستگاري برود و اگر تنگدستي را بهانه کرد، ما کمکش مي کنيم.، سعد بن معاذ گفت: , بسيار درست گفتي.،

آن گاه برخاستند و به خانه ي علي عليه السلام رفتند امّا او را در خانه اش نيافتند. در آن موقع روز علي عليه السلام شتر خود را براي آب کشي به باغ مردي از انصار برده بود تا اجرتي بگيرد. آن ها نيز به باغ رفتند و خدمت او رسيدند. ابوبکر گفت:, اي علي هيچ ويژگي وجود ندارد که تو در آن از همه پيشي نگرفته باشي، رابطه ي تو با پيامبر صلي الله عليه و آله هم از جهت خويشاوندي، همنشيني دائمي، نصرت و ياري و روابط معنوي معلوم است. همه ي بزرگان فاطمه را خواستگاري کرده اند ولي پيامبر صلي الله عليه و آله هيچ يک را نپذيرفت و فرمود امر او با پروردگار است. پس چه مانعي وجود دارد که نمي تواني خواستگاري کني؟ من گمان دارم خدا و حضرت، او را براي تو نگاه داشته اند.،

امام با شنيدن اين جملات متأثر شد و گفت:... کيست که فاطمه را نخواهد امّا به خاطر تنگدستي از اظهار تمايل خود شرم دارم. آن گروه به هر صورت بود او را راضي کردند. علي عليه السلام شتر خود را گشود و به خانه آورد.

آن گاه نعلين پوشيد و راهي منزل رسول خدا صلي الله عليه و آله شد. تا علي در زد، ام سلمه پرسيد: کيستي؟ امّا قبل از آن که علي جواب دهد، پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود:, اي ام سلمه! برخيز و در را باز کن. او مردي است که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند.،

ام سلمه پرسيد:, پدر و مادرم فداي تو باد! کيست که تو در حق او چنين مي گويي، با اين که او را هنوز نديده اي.،

حضرت فرمود:, ساکت باش اي ام سلمه! که اين مردي است که سفاهت ندارد و زود از جا به در نمي رود.اين برادر و پسر عم من و محبوب ترين خلق خدا به سوي من است.،

ام سلمه مي گفت:, من برجستم تا زود در را باز کنم که لباسم به پايم پيچيد و چيزي نمانده بود که به زمين بخورم. وقتي در را باز کردم علي عليه السلام را ديدم. از حيا و شرم سر به زير افکنده بود.

بعد از درخواست پيامبر پيرامون حاجت خود گفت:, پدر و مادرم فداي تو باد. مي داني يا رسول الله که وقتي من کودک بودم مرا از عموي خودت ابوطالب و فاطمه بنت اسد گرفتي. از غذاي خود به من دادي و با آداب خود مرا تربيت کردي؛ نسبت به من از پدر و مادر مهربانتر بودي؛ حق تعالي مرا به برکت تو هدايت کرد و .... يا رسول الله به درستي که تو ذخيره ي من در دنيا و آخرت هستي. به آن کرامت ها که حق تعالي به برکت تو نسبت به من کرده مي خواهم همسر و خانه داشته باشم و نزد شما براي خواستگاري آمده ام.،

ام سلمه گفت در اين هنگام چهره ي رسول خدا صلي الله عليه و آله از شنيدن آن سخنان شکفته شد و با تبسّم به او گفت:, آيا خود چيزي داري که او را به تو تزويج کنم؟، حضرت پاسخ داد:, پدر و مادرم فدايت، به خدا سوگند چيزي از دارايي من از شما پنهان نيست، شمشيري دارم و زرهي و شتري که با آن آب مي کشم و مالک چيز ديگري نيستم.، رسول خدا فرمود:, شمشير تو براي جهاد و شتر براي آب کشي نخلستان و رفع نياز اهل خود و سفر لازم است. تو را به زره تزويج کردم و به آن راضي هستم. اي علي! مي خواهي بشارتي به تو بدهم. علي عليه السلام عرض کرد:, بلي يا رسول الله.، پيامبر فرمود:, بشارت باد بر تو به درستي که خداوند فاطمه را به تو تزويج کرد در آسمان پيش از آن که من او را به تو در زمين تزويج کنم. ... .»

فاطمه و زندگي مشترک

همان گونه که ازدواج فاطمه و علي بر پايه ي ملاک هاي انساني و کمالات آسماني شکل گرفت، ادامه و قوام زندگي آن دو نيز خود حکايت از ايثار و گذشت و فداکاري و خداجويي آن دو دارد. در اين بخش به برخي از ارزش ها در زندگي مشترک حضرت زهرا عليهاالسلام اشاره مي کنيم:

1 ـ رضايت شوهر

اميرمؤمنان عليه السلام مي فرمود: «تا فاطمه زنده بود کاري نکردم که او را به خشم آورد و بر هيچ کاري او را مجبور نکردم. او نيز هيچ گاه مرا به خشم نياورد و در هيچ کاري از من نافرماني نکرد. به راستي هر وقت به او نظر مي کردم، غم و اندوهم برطرف مي شد.

2 ـ تقسيم کار

حضرت علي عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام نزد پيامبر صلي الله عليه و آله آمدند و تقاضا کردند کارهاي خانه و زندگي را براي هريک معين کند. حضرت، کارهاي داخلي منزل را براي فاطمه عليهاالسلام و بيرون از خانه را براي علي عليه السلام تعيين کرد. حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود: «فقط خدا مي داند که من چه قدر خوشحالم از اين که رسول خدا مرا مأمور به کارهايي نکرد که فقط از عهده مردان بر مي آيد.» در عمل نيز چنين شد. امام صادق مي فرمودرسم اين بود که علي آب و هيزم مي آورد و فاطمه آرد آسياب مي کرد... «.

3 ـ ساده زيستي

سلمان از ملاحظه ي لباس هاي ساده و کم قيمت و کهنه ي زهرا عليهاالسلام تعجب کرد.

حضرت زهرا عليهاالسلام به نزد رسول خدا رفت و فرمود:

»يا رسول الله! سلمان از لباس من تعجّب کرده است. سوگند به خدايي که تو را به حق مبعوث کرد، من و علي پنج سال است که چيزي نداريم به جز پوست قوچي که روزها شترمان روي آن علف مي خورد و شب آن را فرش خود مي کنيم و نيز بالش ما چرمي است که اطرافش از ليف خرما درست شده است «

و اما سلمان خود مي گويد:

روزي حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام را ديدم که چادري وصله دار و ساده بر سر دارد. در شگفت ماندم و گفتم: عجبا! دختران پادشاه ايران و قيصر روم به کرسي هاي طلايي مي نشينند و پارچه هاي زربفت به تن مي کنند و اين دختر رسول خداست که نه چادرهاي گران قيمت بر سر دارد و نه لباس هاي زيبا. فاطمه در جوابم فرمود:

, اي سلمان! خداي بزرگ لباس هاي زينتي و تختهاي طلايي را براي ما در روز قيامت ذخيره کرده است.

4 ـ تحمل سختي کار

روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله به خانه حضرت فاطمه آمد، او را ديد که لباسي از پشم شتر دارد و با دست آسياب را مي گرداند و در همان حال فرزند خود را شير مي دهد. پيامبر صلي الله عليه و آله با ديدن اين وضع، متأثر شد و گريست و فرمود: «اي دخترگرامي امروز تلخي هاي دنيا را براي شيريني هاي آخرت بچش.

فاطمه فرمود:, يا رسول الله! حمد مي کنم خدا را بر نعمت هايش و شکر مي کنم بر کرامت هايش. آن گاه اين آيه نازل شد. «و لسوف يعطيک ربّک فترضي» حق تعالي در قيامت آن قدر به تو خواهد داد که راضي شوي

 

 

unnamed.jpg123.jpg



 
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظرات ، پیشنهادات ، انتقادات
   
     
 
عبارت مقابل را عینا در کادر زیر وارد کنید
  کد امنیتی